مانلیمانلی، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 28 روز سن داره

مانلی کوچک ما

تابستان 94

سلام با گذراندن بهار و آغاز  تابستان  و بهتر شدن شما مهد جدیدی رو شروع کردی بنام مهد کودک پارسی با دو مربی فرناز و فاطمه . استقبال شما از این مهد خیلی عالی بود و با داشتن کلاسهای آموزشی  برنامه های متنوع کاملاً در مهد سرگرم بودی و لذت زیادی را در آنجا بردی و همچنانم که من دارم این مطالبو میزارم تو در همین مهد هستی و داری ادامه میدی . اینم چندتا عکس از مهد در طی این مدت : اجرای نمایش موزیکال : و این کاردستی شعله زرد اولین هدیه تولد از طرف شما بود که بر حسب اتفاق شما اون روز در مهد درست     کردی و به من هدیه اش دادی : کاردستی های دیگر: آموزش زبان انگلیسی بصورت پیک نیک در ...
7 شهريور 1394

بهار 94

دوباره سلام . بالاخره تونستم مطالب سال 94 رو برات مطالب بزارمو به اتمام برسونمش  و الانم میخوام بهار- تابستان 94 را شروع کنم . ابتداً و طبق معمول همیشه سال نو شد و دید و بازدید و ایام تعطیلات بود . و اینم روژینا دوستت که هر سال عید با هم عکس میندازین و در تعطیلات عید روز 5 فروردین همراه خاله هانیه و عمو سیاوش و پس نازشون هاوش رفتیم فریدون کنار و  12 فروردینم رفتیم زادگاه پدری با کل خانواده پدری که خیلی به هممون خوش گذشت . 12 اردیبهشت ماه با خاله مریم و عمو سعید و آوا و بقیه رفتیم خوانسار - گلپایگان و کلی به شما خوش گذشت چون اونجا با آوا مشغول بازی بودی تمام مدت و کیف ...
7 شهريور 1394

دوباره سلام

سلام عزیزم بالاخره مامانی فرصت کرد دوباره بیاد و این ایام و برات بنویسه .دیگه تو داری بزرگ تر و بزرگ تر میشی هرروز و من فرصت کم میارم که بتونم مطلب برات زیاد بزارم . خوب این دوران اینجوری سپری شد که بعلت اینکه مهد و تازه شروع کرده بودی و دایم مریض بودی کلا همه ما خیلی نگران حالت بودیم و زیر نظر دکتر دایم انواع و اقسام آزمایشها رابرات انجام می دادیم ولی در این حین هم جاهایی زیادی رفتیم تا بالاخره این زمانو سپری کنیم تا شما بتونی زودتر خوب بشی . اینکه خاله آتینه 24 تیر ما رو برای کریسمس دعوت کرد به خونه شون د و کلی برامون تدارک دید و چند تا از همکارای بابا علی هم بودند و شب خوبی و سپری کردیم و شما هم اونجا با دختر یکی از همکاران پدر بازی...
7 شهريور 1394
1